گاهی اوقات ......

خيال نكن نباشي بدون تو ميميرم گفته بودم عاشقم ؟ خوب ......حرفمو پس ميگيرم

۱۳۸۶-۰۷-۱۷

تا يار كه را خواهد و ميلش به كه باشد


امشب چه زد حالي خورديم . يعني تا فردا شب چي ميشه ؟ خدا ميدونه و بس
چند شب پيش تو مراسم احيا شب قدر خواهرم يه دختر نجيب و خوب ديده بود و پا شدن با مادرم رفتن خواستگاري . اونها بعد از يه سري تحقيقات امروز زنگ زدن كه شب پسرتون بياد با دخترمون صحبت كنن تا ببينيم قسمت چي ميشه
عصري زد حال زدن و تلفني اعلام كردن شب مهمون دارن و مراسم رو به فردا شب موكول كردن
حالا تا فردا شب چه بر سر من مياد خدا ميدونه
ديگه از زندگي مجردي خسته شدم و دنبال يه هم زبون ميگردم . خدا كنه قسمت ما هم در خونه آقاي افشار باشه
mohamad.sh.sadeghi

۱۳۸۶-۰۷-۱۱

بهار رو از یاد نبریم




پاييز هزار رنگ با تموم زيبايي هاش از راه رسيد ولي يادمون نره که بهار زيباتري داشتيم و بازم مياد
Posted by Picasa

ای مهربان ای دوست

ای مهربان:در صبحی که پنجره می گشایی نسیم, بوی خسته ی غریبی ام رابه خانه ات
می آورد . آن را بر تاقچه بگذار و وقتی باران, زمزمه عشق سر می دهد به یاد دل
خسته ام نسیم را نوازش کن. و من به شکرانه اینکه مرا یاد کنی از همین جا بوسه ای
برلبانت میزنم. باشد که گرمی مرا نیز احساس کنی. به امید دیدار محمد شیخ صادقی








mohamad.sh.sadeghi

۱۳۸۶-۰۷-۱۰

دل تنگم

سلام
این روزا دیگه برا هرکی اتفاق خاصی میفته میگن قسمت این بود یا قضا و قدر بوده . ولی من به شخصه زیاد به این جملات اعتقاد ندارم . هرکسی میتونه قسمت خودش رو مشخص کنه و به اندازه خیلی زیادی جلوی قضا و قدر رو بگیره . درسته که جواب مثبت از خواستگاریم نگرفتم ولی نمیشه گفت قسمت این نبوده . به هر حال یک تجربه خیلی خوب بود که با شکست مواجه شد
حالا باید بشینم با خودم فکر کنم کجای کار من ایراد داشته و یا کمبود و نقصانم چی بوده که با همت خودم و یاری خدا اونها رو جبران کنم . به آینده خیلی امیدوارم و میدونم که موفق میشم
هفته گذشته تقریبا" تکراری بود .اتفاق خاصی نیفتاده که قابل ذکر باشه . فقط ماجرای امین دوستم بود که با واسطه من کدورت بین اون و دوستش از بین رفت و از این بابت خیلی خوشحالم . پریشب هم که شب قدر بود و امین رو از خونه انداخته بودن بیرون چون تو منزلشون مراسم احیا برای خانوما گرفته بودن و بیچاره رو ویلون کردن اومد پیش
من
امشب باز قطرات اشك بيقرارانه تو را فرياد مي زنند . بغضي راه گلويم را بسته .... نميدانم شايد همين عشق است كه مي خواهد فرياد برآورد! اما ديگر تاب و تواني برايش باقي نمانده . هنوز هم قلبم با هر طپش تو را جست و جو مي كند اما اينجا فقط غمي است كه از زيبايي يك عشق به يادگار ماند
mohamad.sh.sadeghi