گاهی اوقات ......

خيال نكن نباشي بدون تو ميميرم گفته بودم عاشقم ؟ خوب ......حرفمو پس ميگيرم

۱۳۸۵-۰۷-۰۳

دوشنبه 3 مهرهشتادوپنج

چند روزي ميشه كه وبلاگ رو آپديت نكردم . فكركنم قبل از 28 شهريور سالروز تولدم بوده . به هر حال معذرت ميخوام اگخ دير شده . امروز دوشنبه سوم مهرماه هشتادوپنج بود. صبح قبل از ظهر با هادي رفتيم تا دانشگاه و ساعت يك و ده دقيقه برگشتيم خونه . سرماخوردگي خفيفي داشتم برا همين كمي كسل بودم خوابيدم تا ساعت چهار كه دوباره هادي اومد دنبالم رفتيم مغازش و تا شب با هم بوديم . قبل از ظهري پيش از اينكه با هادي بريم دانشگاه يسري رفتم مغازه محمد مشايخي . اكنت اينترنت مجاني بهم داد و امشب ميخوام باش حال كنم . تو چند روز گذشته كه ثبت نامهاي دانشگاه بود و من سرگرم بودم . خبر خاصي نبوده بجز اينكه تو ثبت نامهاي دانشگه يكي از دوستان خودم رو تو سايت كلوب اينترنت كه دختر هم هست از نزديك ديدم و شناختمش . بيچاره همون شب رفته بود ايديش رو عوض كرده و بود و از اسم خودش به يك اسم ديگه تغيرش داده بود كه بگه من اوني نيستم كه تو ديدي. ولي دير شده بود و كاملا مطمعن بودم خودشه . تنها كسي هم بود كه تو سايت برام پيغام شخصي گذاشته بود و تولدم رو تبريك گفته بود .
امين تا پنج دقيقه پيش اينجا بود . با موبايلش چندتا اس ام اس برا برو بچ فرستادم و با جوابهاشون كلي خنديدم .الانم ساعت دقيقا يازده و ربع شبه و اولين روز ماه مبارك رمضان رو با روزه خوري آغاز كردم
mohamad.sh.sadeghi

نظرات:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< خانه