گاهی اوقات ......

خيال نكن نباشي بدون تو ميميرم گفته بودم عاشقم ؟ خوب ......حرفمو پس ميگيرم

۱۳۸۵-۰۶-۰۳

خدايا تو كريمي

عيد مبعث گذشت . چهارشنبه و پنج شنبه هم؛ روش ولي اين ماجراها كه ميتونم اينجا بنويسم رخ داده . عصر سه شنبه كه تعطيل بود رفتيم سالن فوتبال . چهارشنبه قبل از ظهر رفتم آرايشگاه و عصرش با امين رفتيم بازار .داود رو كه از شب عروسيش نديده بودم تو بازار ملاقات كردم . پنجشنبه صبح مغازه بودم ولي بعد از ظهرش به اصرار هادي هاشمي كه برنامه كوهنوردي گذاشته واسه لاغر شدن ساعت دو نيم بعد از ظهر رفتيم كوه و ساعت شيش عصر برگشتيم . شب هم خواستيم بريم بيرون كه منصرف شدم . و بعد از يكي دو شبي كه بلاگر باز نميشد امشب موفق شدم وارد بلاگر بشم و وبلاگم رو آپديتش كنم . شنبه صبح بايد برم بابام رو بستري كنم . همون روز يا يكشنبه صبح ميره اطاق عمل و با ياري خدا جراحي ميشه و سر حال تر از الانش مياد بيرون
مهدي هم دوسه روزي اومده و فكر كنم تا بعد از جراحي بابام بمونه . من يكم دلهره دارم ولي خدا رو شكر چون مهدي و خواهرم اينا كنارم هستن يكم خيالم راحت تر شده
راستي يادم رفت بگم . يك كنتور برا وبلاگم نصب كردم ميخوام آمار بگيرم هر نوشته ام رو چند نفر مطالعه ميكنن. وبكلي ببينم تو گوگل چه رتبه اي بدست ميارم . وبلاگ رو به كل موتورهاي جستجو گر معرفي كردم و با كوچكترين جستجو دوستام ميتونن پيداش كنن. ولي اون وبلاگم رو فقط به سه چهار تا از دوستان خيلي نزديك اينترنتي معرفي كردم و ازشونم خواهش كردم آدرسش لو نره . تو هيچ موتور جستجوهم ثبت نشده . يعني از نظر امنيتي هم توش جملات و اسمي بكار نبردم كه با يك جستجوي ساده پيدا بشه . البته اگه طرف اينكاره باشه شايد بتونه كاري بكنه

mohamad.sh.sadeghi

نظرات:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< خانه