گاهی اوقات ......

خيال نكن نباشي بدون تو ميميرم گفته بودم عاشقم ؟ خوب ......حرفمو پس ميگيرم

۱۳۸۵-۰۵-۱۵

شنبه چهاردهم مرداد هشتادو پنج

شنبه صبح با اينكه كار داشتم ولي وقتي بيتا زنگ زد و مشغول صحبت با اون بودم همه چيز فراموشم شد . بعد از ظهر ساعت چهار رفتم مغازه و طبق معمول شنبه ها ساعت شيش رفتيم فوتبال و ساعت هشت و نيم بود كه برگشتم . راستي يادم رفت بگم . خواهرم اينا هم ساعت دو بعد از ظهر رسيدن . كلي دلم براشون تنگ شده بود . چون دوماهي بود نديده بودمشون . شب يكي دوباري به اينترنت وصل شدم ولي اينقدر سرعت پائين بود كه زود پشيمون شدم و قطع ارتباط كردم

نظرات:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< خانه