سه شنبه 24 مرداد
امروز سه شنبه بود. ديروز و امروز خبر خاصي كه تو اين وبلاگ مطرح كنم نبوده . چندتا خبر خوب خوب بوده كه تو اون وبلاگمه .ديروز ظهر رفتيم فوتبال و تا شب خسته و كوفته بودم طوري كه ساعت نه داشتم ويندوز كامپيوترم رو عوض ميكردم خوابم برده بود و با صداي تلفن بيدار شدم . شب قبلش كه اكانت اينترنتم تمام شده بود و آخر شب تو خماري مرديم . زنگ زدم اي اس پي و 50 ساعت شارژش كردم . امروز عصر هم براي آموزش نرم افزار تون آپ رفتم مغازه هادي و براي اون و حامد كلي توضيح دادم و روي دوتا سيستم نصبش كردم و تست كرديم . تورو خدا حامد جون ميبيني هادي سيستم ميفروشه و سودشو به جيب ميزنه اونوقت خدمات پس از فروششون با منه بدون اينكه يك پاپاسي هم دستمو بگيره . البته اينو از شوخي گفتم ما هرچي داريم به دوستان صميمي تعلق داره .
سرگرمي داخل خونه ما هم شده سيما دختر خواهرم .تقريبا ده دوازده روزي كه اينجان كلي بهشون عادت كردم طوري كه وقتي ميرم خونه و نباشن يا مهموني باشن كلي سراغشونو ميگيرم نميدونم وقتي برگردن تهران چيكار كنم ؟ شيرين زبوني هاي سيما كه منو كشته
سرگرمي داخل خونه ما هم شده سيما دختر خواهرم .تقريبا ده دوازده روزي كه اينجان كلي بهشون عادت كردم طوري كه وقتي ميرم خونه و نباشن يا مهموني باشن كلي سراغشونو ميگيرم نميدونم وقتي برگردن تهران چيكار كنم ؟ شيرين زبوني هاي سيما كه منو كشته
نظرات:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< خانه