امان از عمر رفته
امروز با ناراحتی گذشت .ظهر که گلرخ از مدرسه برگشت اصلا خوش نداشتم صورتشو ببینم . هرکسی برای خودش غرور و شخصیتی داره . اگه قرارباشه دیگران اونو زیر پا بزارن که نمیشه . منم تا یک حدی تحمل دارم . کاسه صبرم که لبریز بشه دیگه نمیشه کاریش کرد . الانم تقریبا در حال سر ریز شدنه
گلرخ من دوستت داشتم ولی خودت نخواستی که اینطور باشه . شاید از امروز سرنوشته گره خورده من از تو باز بشه
نظرات:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< خانه