گاهی اوقات ......

خيال نكن نباشي بدون تو ميميرم گفته بودم عاشقم ؟ خوب ......حرفمو پس ميگيرم

۱۳۸۵-۰۱-۳۰

دوشنبه و سه شنبه 27و28 فروردین

روز دوشنبه و سه شنبه تقریبا مثل هم گذشت . یعنی در این دو روز فقط گلرخ رو از پشت پنجره دیدم ونتونستیم با هم ارتباط تلفنی برقرار کنیم . منم برام اتفاق خاصی نیفتاده که بگم . فقط با یکی دوست شدم که تو فروش رسیور هستش و من میتونم بوسیله اون کاسبی خوبی راه بندازم . دشتش رو هم کردم حدود 15000 تومنی برام داشت . امشب هم با امین و دو تا از بچه ها رفتیم سفره خانه سنتی شبستان و یکساعتی نشستیم بعدش رفتیم میدون آخر شهر و یک چای خوردیم و ساعت 12:30 هم برگشتم خونه .

نظرات:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< خانه