گاهی اوقات ......

خيال نكن نباشي بدون تو ميميرم گفته بودم عاشقم ؟ خوب ......حرفمو پس ميگيرم

۱۳۸۴-۱۲-۱۰

چهارشنبه دهم اسفند84


امروزچهارشنبه دهم اسفند ماه .
صبح رفتم مغازه .اول صبح صدای خواهر کوچیکه گلرخ که از تو پنجره باباشو صدا میزد نظر منو بخودش جلب کرد . باباش اینور خیابون چندتا مغازه جلوتر از مغازه من مونده بود دم در. رفتم و سلام علیک گرمی داشتیم . تا ظهر سیم کشی موتور یکی از دوستامو( یعنی همونی که دیشب موتورشو گرفتم رفتم جلوی گلرخ) درست کردم . ظهر همین که گلرخ سرو کلش پیداشد و خواستم بمونم و باش سلام علیک کنم مشتری رسید . تا اومدم اونو راه بندازم گلرخ رفت خونه ، لباسشو عوض کرد پنجره رو بازکردو نگاهی کرد و رفت . من ندیدمش . رفتم نهارو خوردم و سریع اومدم مغازه . باباش اومده بود مغازه . مامان و خواهرش هم رفتن بیرون . البته منظور از بیرون آرایشگاهی بود که مژگان میرفت . از جلوی پنجره موندن گلرخ پیدا بود که مامانش زود برمیگرده،چون مواظب بود مامانش از روبرو نبیندش . همینطورم بود .مامانش برگشت خونه ولی طولی نکشید که دوباره اومد بیرون و از شوهرش خواست اونو با ماشین برسونه . به محض اینکه حرکت کردندگلرخ اشاره داد و زنگ زد . تا باباش برگشت و چند دقیقه ای هم که باباش توی مغازه بود صحبت کردیم . برای یک لحظه دیدم باباش میره خونه به گلرخ گفتم و سریع خداحافظی کردیم . امروز برای اولین بار گلرخ خوابی رو که دیده بود بدون اینکه من ازش بخوام تعریف کرد . خواب دیده بود که من پیش اون و مژگانم و دارم به گلرخ میگم که من روم نمیشه با مژگان صحبت کنم اونم تو خواب به من میگه پاشو روتو بشور . خودش میگفت که تو خواب کلی خندیده .
عصری یکی از آشنا ها اومد پلاک ماشینشو نصب کنم . هرچی خواستم ردش کنم و بهونه آوردم نشد که نشد . مجبوری یکساعتی با ماشین اون ور رفتیم . بعدشم که امین و دارو دسته شرکتشون اومدن که مغازه منو کردن ایستگاه شرکت . مزاحمم شدن . در طول این مدت گلرخ توی اطاقش پای کامپیوتر نشسته بود و از لای پنجره هوای منو داشت ،منم تا موقعیتی پیش میومد نگاهش میکردم و سری واسش تکون میدادم . تا ساعت شش که داداش هاش اومدن پنجره تکون نخورد . نزدیک شش و نیم بود که مامانش اومد . گلرخ از لای پنجره خداحافظی کرد و پنجره رو بست . الانم ساعت 11:20 شبه . راستی امروز عصری مهدی واسه خودش کفش گرفته بود که من از اونا خوش اومد برداشتم واسه خودم و پول دادم بهش رفت یکجفت لنگه همونا رو واسه خودش گرفت . ببینم فردا گلرخ میبینه خوشش میاد یا نه . ولی اسپرت خوشکلن . حتما خوشش میاد آخه هرچی باشه با من خوش سلیقه گشته دیگه ......................

نظرات:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< خانه