شنبه 29/11/84
امروز شنبه بیست و نهم بهمن هشتادو چهار.
صبح ساعت هشت پاشدم . صبحانه رو که خوردم رفتم مغازه . اولین چیزی که تا رسیدم سر کوچه نظرم رو به خودش جلب کرد پنجره اطاق گلرخ بود که باز بود . دستی به سرو گوش مغازه کشیدم . یعنی یکم آب و جارو کردم . تا ظهر مغازه موندم . گلرخ رو چند باری لب پنجره دیدم و به همون حال و احوال از راه دور بوسیله ایما و اشاره بسنده کردیم . ظهر موقعی که گلرخ میومد لب پنجره تا خداحافظی کنه و بره مدرسه همزمان سه تا از دوستام اومده بودن پیشم . منم نتونستم نگاه گلرخ کنم و بدرقش کنم . ظهر مهمون استاد حسن بودم . بیچاره زحمت کشیده بود و شرمندمون کرد . عصری رفتم مطب دکتر پوست . بخاطر اینکه توی صورتم یک نقطه جوش مانند زیر پوستم در اومده بود رفتم ببینم دکتر چی میگه . ساعت پنج و بیست دقیقه خودمو رسوندم مغازه . گلرخ هم راس ساعت همیشگی اومد خونه . کسی خونشون نبود به همین خاطر پشت در موند . اومد از باباش کلید گرفت رفت خونه و پنجره رو باز کرد . زیاد طولی نکشید که بچه ها اومدن خونه و دیگه گلرخ رو ندیدم . شب ساعت ده امین اومد دنبالم تا بریم چرخی بزنیم . از کوچه که اومدم بیرون سایه گلرخ از پشت شیشه مشخص بود . داشت پتو برمیداشت بخوابه . دیدم پنجره رو بادستش کشید و باز کرد . بریدگی بلوار رو که دور زدیم و اومدیم روبری پنجره دیدم برق رو خاموش کرده و اومد لب پنجره تا اونو ببنده . من دیدمش و از روی موهاش شناختمش . تا به امین گفتم دنده عقب بگیره و بیام زیر پنجره یهو دیدم پنجره رو بست . دوتا بوق زدیم و حرکت کردیم . تا جایی که دید داشتم و پنجره رو میدیدم برگشتم عقب و چشمم رو از پنجره بر نداشتم . دوری زدیم و حدود نیمساعت بعد برگشتم خونه که دیدم پرده رو هم کشیده و در خواب ناز به سر میبره . اومدم تو اطاقم دیدم شماره تلفن عسگر روی نمایشگره . خواستم زنگ بزنم گفتم شاید خوابیده باشه . چند دقیقه گذشت که دیدم زنگ زد . در حین صحبت با اون بودم که امین زد به پنجره . دوربین عکاسی رو آورده بود تا براش فیلمشو جا بزنم . پشت پنجره موند تا فیلو جا انداختم و رفت. الانم ساعت 11:30 شبه . باید امشب هم زود بخوابم چون فردا امتحان شهر برای گواهینامه پایه دوم دارم . البته قبل از خواب باید به اینترنت وصل بشم و ایمیل هامو چک کنم . از دیشب هم تصمیم گرفتم دیگه با یاهو مسنجر کار نکنم . یعنی نه برای کسی آف بزارم و نه چت کنم . چون من فقط به خاطر اینکه برای گلرخ آف بزارم ای دی باز کردم ولی حالا که اون میگه چک نمیکنم و تا تابستون طرف اینترنت نمیرم منم با مسنجر کار نمیکنم تا تابستون . فقط ایمیل هامو چک میکنم و توی سایتهای که بدردم میخوره گشتی میزنم . .......................
شوقیست در جدائی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
صبح ساعت هشت پاشدم . صبحانه رو که خوردم رفتم مغازه . اولین چیزی که تا رسیدم سر کوچه نظرم رو به خودش جلب کرد پنجره اطاق گلرخ بود که باز بود . دستی به سرو گوش مغازه کشیدم . یعنی یکم آب و جارو کردم . تا ظهر مغازه موندم . گلرخ رو چند باری لب پنجره دیدم و به همون حال و احوال از راه دور بوسیله ایما و اشاره بسنده کردیم . ظهر موقعی که گلرخ میومد لب پنجره تا خداحافظی کنه و بره مدرسه همزمان سه تا از دوستام اومده بودن پیشم . منم نتونستم نگاه گلرخ کنم و بدرقش کنم . ظهر مهمون استاد حسن بودم . بیچاره زحمت کشیده بود و شرمندمون کرد . عصری رفتم مطب دکتر پوست . بخاطر اینکه توی صورتم یک نقطه جوش مانند زیر پوستم در اومده بود رفتم ببینم دکتر چی میگه . ساعت پنج و بیست دقیقه خودمو رسوندم مغازه . گلرخ هم راس ساعت همیشگی اومد خونه . کسی خونشون نبود به همین خاطر پشت در موند . اومد از باباش کلید گرفت رفت خونه و پنجره رو باز کرد . زیاد طولی نکشید که بچه ها اومدن خونه و دیگه گلرخ رو ندیدم . شب ساعت ده امین اومد دنبالم تا بریم چرخی بزنیم . از کوچه که اومدم بیرون سایه گلرخ از پشت شیشه مشخص بود . داشت پتو برمیداشت بخوابه . دیدم پنجره رو بادستش کشید و باز کرد . بریدگی بلوار رو که دور زدیم و اومدیم روبری پنجره دیدم برق رو خاموش کرده و اومد لب پنجره تا اونو ببنده . من دیدمش و از روی موهاش شناختمش . تا به امین گفتم دنده عقب بگیره و بیام زیر پنجره یهو دیدم پنجره رو بست . دوتا بوق زدیم و حرکت کردیم . تا جایی که دید داشتم و پنجره رو میدیدم برگشتم عقب و چشمم رو از پنجره بر نداشتم . دوری زدیم و حدود نیمساعت بعد برگشتم خونه که دیدم پرده رو هم کشیده و در خواب ناز به سر میبره . اومدم تو اطاقم دیدم شماره تلفن عسگر روی نمایشگره . خواستم زنگ بزنم گفتم شاید خوابیده باشه . چند دقیقه گذشت که دیدم زنگ زد . در حین صحبت با اون بودم که امین زد به پنجره . دوربین عکاسی رو آورده بود تا براش فیلمشو جا بزنم . پشت پنجره موند تا فیلو جا انداختم و رفت. الانم ساعت 11:30 شبه . باید امشب هم زود بخوابم چون فردا امتحان شهر برای گواهینامه پایه دوم دارم . البته قبل از خواب باید به اینترنت وصل بشم و ایمیل هامو چک کنم . از دیشب هم تصمیم گرفتم دیگه با یاهو مسنجر کار نکنم . یعنی نه برای کسی آف بزارم و نه چت کنم . چون من فقط به خاطر اینکه برای گلرخ آف بزارم ای دی باز کردم ولی حالا که اون میگه چک نمیکنم و تا تابستون طرف اینترنت نمیرم منم با مسنجر کار نمیکنم تا تابستون . فقط ایمیل هامو چک میکنم و توی سایتهای که بدردم میخوره گشتی میزنم . .......................
شوقیست در جدائی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
نظرات:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< خانه