گاهی اوقات ......

خيال نكن نباشي بدون تو ميميرم گفته بودم عاشقم ؟ خوب ......حرفمو پس ميگيرم

۱۳۸۵-۰۲-۲۸

چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت

دیشب ساعت یک از سالن فوتبال برگشتم خونه . مهدی از تهران اومده بود و خوابیده بود . نشستم پای کامپیوتر که برق رفت و خوابیدم . صبح که پاشدم اول دوش گرفتم و تیشرتی رو که دیروز خریده بودم پوشیدم رفتم مغازه . گلرخ کلاس داشت . واسه همین تا ساعت یازده و نیم ندیدمش . ظهر رفتم مغازه محمد پناهی و تا ساعت دو علاف شدم . ظهر اومدم خونه و خواستم چرتی بزنم که نشد . عصری گلرخ رو تا ساعت چهارو نیم ندیدم . فکر کنم خواب بود . طرفهای ساعت پنج موقعیتی پیش اومد و تلفنی یکی دوباری با گلرخ صحبت کردم . شب هم رفتم خونه پسر عموم و شام نگهم داشت . بعد شام برگشتم . امشب مسابقه فوتبال جام باشگاههای اروپا بود . بارسلونا دو بر یک از آرسنال برد. ساعت 12:15 تموم شد . اومدم اطاقم و ادامه قضا یا

نظرات:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< خانه