گاهی اوقات ......

خيال نكن نباشي بدون تو ميميرم گفته بودم عاشقم ؟ خوب ......حرفمو پس ميگيرم

۱۳۸۵-۰۳-۲۴

گلرخ هم داره اینترنت باز میشه

دیشب یعنی دوشنبه شب ساعت هشت و نیم بود که گلرخ زنگ زد . باباش رفته بود مهمونی و مامانشم خونه همسایه بود . تا اومد مامانش بیاد نیم ساعتی صحبت کردیم . امین هم از سر کار اومده بود مغازه . بعد از خداحافظی اومدم خونه و شب بعد از تماشای فوتبال ایتالیا و غنا خوابیدم . صبح روز سه شنبه ساعت هشت نشده بود رفتم مغازه . از اول صبح دوست امین زنگ زد . گلرخ زود پاشده بود . تا ظهر عادی گذشت . چند باری گلرخ رو دیدم و با اشاره با هم صحبت و حال و احوال میکردیم . بعد از نهار رفتم اطاقم و برای دانلود یک نرم افزار تا ساعت سه با اینترنت کلنجار میرفتم . ساعت سه رفتم مغازه . گلرخ تنها خونه بود . تا اومد موقعیتی جور بشه و تلفنی صحبت کنیم دختر عموش رفت دنبالش و رفتن مغازه خالش . منم اومدم خونه و ادامه کارهامو انجام دادم . برا گلرخ هم آف گذاشتم . گلرخ ساعت هشت برگشت . به محض رسیدنش موقعیتش جور بود و زنگ زد . گفت که برام آف گذاشته . کلی خندیدیم به جوکی که براش گذاشته بودم . ساعت نه با امین رفتیم و نگاتیو فیلم های جمعه که آبشار عکس انداخته بودیم رو گرفتیم و برگشتیم . تا ساعت ده و ربع چند تا رسیور رو که احتیاج به پروگرام داشتن رو راه انداختم . ساعت ده و نیم تا دوازده و نیم فوتبال برزیل و کرواسی رو تماشا کردم . بعدش اومدم اطاقم و بلا فاصله به اینرنت وصل شدم و پیغامهای گلرخ رو خوندم . منم فورا جوابشو براش نوشتم . نوشته بود از پس فردا میره مغازه خالش . منم مخالفت نمیکنم ولی به چندتا شرط . اولا که طوری لباس و ظاهرش نباشه که من مثل دفعه قبل ناراحت بشم . دوما اینکه حالا که میخواد بره باید برای یاد گیری بره . نه اینکه فقط خودشو علاف کنه . باید از این موقعیت کمال استفاده رو ببره . منم کلیه پسورد ها و یوزر نیمهامو در اختیارش میزارم تا بتونه از ایمیل و وبلاگ من استفاده کنه . به هر حال امیدوارم موفق بشه . دیگه کم کم باید برم بخوابم . گلرخ فردا آخرین امتحانشه . صبح زود میره و فکر کنم ساعت نه یا نه وربع برگرده خونه . باید مغازه باشم تا ببینمش

نظرات:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< خانه