آخیش راحت شدم
امروز از اول صبح که رفتم مغازه گلرخ رو دیدم . امتحان نداشت چون نرفت مدرسه . تا ظهر چند باری زیارتش کردیم . بعد از نهار خوابیدم و ساعت یه و ربع رفتم مغازه . عصری بابا و مامان گلرخ رفتن بیرون و داداشهاشم مغازه رو بستن رفتن گیم نت . موقعیتش جور شد و بعد از چند روزی اعصاب خوردی با هم صحبتی داشته باشیم . کلی حال داد . من که دلم برا صداش یکزره شده بود با شنیدن صداش شاد شدم . تا ساعت هشت و نیم شب که دوتا دختر عموش اومدن و مزاحممون شدن با هم صحبت کردیم . شب منتظر بودم زنگ بزنه ولی خبری نشد . رفتم سر خیابون دیدم چراغهاشون خاموشه و خوابیدن . الانم که دارم این جملات رو تایپ میکنم ساعت دو نیم شبه . گلرخ قراره ساعت چهار پاشه درس بخونه . آخه فردا امتحان فیزیک داره . امیدوارم موفق بشه
نظرات:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< خانه