گاهی اوقات ......

خيال نكن نباشي بدون تو ميميرم گفته بودم عاشقم ؟ خوب ......حرفمو پس ميگيرم

۱۳۸۴-۱۲-۲۹

آخرين روز سال 1384

امروز دوشنبه آخرين روز سال 84 بود. صبح رفتم مغازه و منتظر شدم گلرخ رو ببينم . نيم ساعتي طول کشيد که ديدم گلرخ و باباش از بازار برگشتن خونه . چند دقيقه بعد اومد لب پنجره و بالبي خندون سري تکون دادو منم جوابشو دادم . تا ظهر چندبار از پشت پنجره ديدمش . بعد از ظهر زياد مغازه نموندم ولي گلرخ هم خونه نبود . چون ديروز اطلاع داده بود ميرن خونه خالش اينا . عصري رفتم ارايشگاه و موهامو کوتاه کردم . بعدش اومدم خونه و دوشي گرفتم . ساعت 9:55 دقيقه موقع سال تحويل خونه پيش پدر مادرم بودم . درست يکدقيقه قبل از سال تحويل براي تموم جوانها و بخصوص خودم و گلرخ ازه ته دل دعا کردم که سال جديد سال پر خيرو برکتي براي همه مخصوصا خودم و گلرخ باشه .
از همين جا بهت ميگم عيدت مبارک گلرخ . هرچند که خوب ميشد کنار هم باشيم و يا حداقل بتونيم تلفني همون لحظه سال تحويل عيدو بهم تبريک بگيم . ولي ما به همينشم قانعيم . هر جاهستي سالم و سرحال باشي کافيه
گر تو سبزي سبزم
گر تو شادي شادم
من ز شيريني تو فرهادم
نازنينم عمرم
عيد آنروز مبارکبادم
که تو آبادي و من آبادم

نظرات:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< خانه