گاهی اوقات ......

خيال نكن نباشي بدون تو ميميرم گفته بودم عاشقم ؟ خوب ......حرفمو پس ميگيرم

۱۳۸۵-۰۹-۱۷

انتخابا ت شوراي شهر

دوشنبه صبح از خونه خواهرم زدم بيرون و با هزار عذر و بهونه در رفتم .ساعت يازده رسيدم ترمينال جنوب و بليط گرفتم و يك ربع بعد هم به سمت اليگودرز حركت كردم . ساعت پنج و نيم اليگودرز بودم . شب ساعت نه بعد از اينكه امين رو ديدم و گوشي موبايلش رو كه برا تعمير برده بودم تهران و درستش كرده بودم رو بهش دادم رفتم سالن فوتبال شهيد بهشتي . بازي خيلي خوبي بود و كلي حال داد. انتخابات شوراي شهر هم خودش شده يه معضل . آقاي يوسف دبيري عموي سعيد دامادمون كانديدا شده و از ما هم توقع خاصي داره . دوتا عكس و فتوكپي شناسنامه دادم بهشون كه به عنوان ناظر انتخابات در يكس از شعبات راي گيري باشم . پريشب هم كه فعاليت تبليغات انتخابات آزاد شد به هر نحوي شده جيم زديم ولي ديشب رو نميشد كاريش كرد و رفتيم پاي مراسم سخنراني . برفي هم كه براساس پيش بيني سايت هواشناسي واندر گراند قرار بود پنجشنبه بياد حسابي حالي بهمون داد و بعد از سالها رفتيم روي پشت بوم و برف پارو كرديم . يك تمرين حسابي بود چون عرق از سر و صورتمون ريخت
امروز هم جمعه و هوا صاف بود . فقط بايد برفهاي جلوي حياط و مغازه رو پارو كنيم كه يخ نزنن
راستي وقت كردي بيا سايت كلوب و تو كلوب اليگودرز و اليگودرزيا نظراتت رو در باره انتخابات شورا ها بگو .منتظرتم

mohamad.sh.sadeghi

نظرات:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< خانه